احتمال بارندگی شدید در ۲۲ ولایت افغانستان در روز چهارشنبه (۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) نگاهی به آخرین آمار تلفات در سیل افغانستان (۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳) تاکید کاظمی قمی بر اهمیت گروه تماس منطقه‌ای ثبات افغانستان دبیرکل ستاد مبارزه با موادمخدر: سازمان‌ملل قاچاق موادمخدر از افغانستان را تهدید در نظر بگیرد گزارش سازمان ملل از سیل افغانستان | ۱۸۰ تن کشته شدند و نزدیک به ۹ هزار خانه تخریب شد امیرعبداللهیان خواستار توجه جدی سازمان ملل به وضعیت مهاجران افغانستانی شد هشدار هواشناسی افغانستان در رابطه با احتمال وقوع باد‌های شدید وزیر حج طالبان با اردوغان دیدار کرد باقری: حضور آمریکا نقش مهمی در گسترش ناامنی در افغانستان داشت + فیلم تقدیر مقام طالبان از کمک ایران به زلزله‌زدگان و سیل‌زدگان هرات آمادگی هلال احمر برای امدادرسانی به سیل زدگان افغانستان کاظمی قمی از آمادگی ایران برای ارسال کمک به مناطق سیل‌زده افغانستان خبرداد طالبان: تاکنون ۳۱۵ نفر در سیلاب‌های اخیر بغلان جان خود را از دست داده‌اند ویدئو | میزبانی حرم رضوی از زائران غیرایرانی در دهه کرامت ابراز تأسف سخنگوی وزارت خارجه درپی وقوع سیل در افغانستان ۳۰۰هزار کودک در سیلِ ولایت بغلان افغانستان آسیب دیده‌اند مقام سازمان ملل متحد خواستار کمک‌ فوری به سیلاب‌زدگان شد + فیلم سیلاب در افغانستان جان ۳۰۰ نفر را گرفت + فیلم همه چیز درباره زمرد پنجشیر | از ثروت سبز کوهستان چه می‌دانیم؟ جاری شدن سیل در بغلان افغانستان ۵۰ کشته بر جای گذاشت (۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش

  • کد خبر: ۱۰۵۹۸۳
  • ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۳
لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش
نادر موسوی مدیر مدرسه خودگردان فرهنگ در تهران روایتی از مواجه خود با دانش‌آموزانش در نزدیکی مدرسه نوشته، روایتی که پر از اشک و آه است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ از پل می‌آمدم پایین که دیدم مرد جوانی دارد کمک می‌کند تا دخترک کیفش را به پشتش بیندازد. از لباس‌های خانگی دخترک فهمیدم از شاگردان مدرسه است. نزدیک‌تر رفتم. دخترک تا مرا دید لبخند زد و گفت سلام آقا مدیر و به برادرش که با کمی تعجب نگاه می‌کرد گفت مدیرمان است.

دو تای دیگرشان هم با دیدنم لبخندزنان نزدیک شدند. چند قدمی باهم رفتیم. از دخترک پرسیدم نامت چیست؟ گفت محبوبه. نام خواهرش محجوبه و نام برادرش مسعود بود. گفتم از کجا هستید؟ گفت از بدخشان. گفت شش، هفت ماهی می‌شود آمده ایم ایران. تا کلاس سوم در بدخشان درس خوانده بود.

طالبان که عمویش را می‌برد پدر هم که ارتشی بوده شبانه دار و ندارش را رها کرده با چهار فرزندش می‌آید به سوی ایران. خودش کلاس دوم و خواهر و برادرش کلاس اول بودند.

وقتی از خانه شان در بدخشان پرسیدم چشمان زیبا و عسلی اش پر اشک شد و گفت خبر ندارم. شب از خانه‌مان بر آمدیم و دیگه نمی‌دانم چی شد، می‌گویند طالبان خانه کسانی که در ارتش بوده را گرفته. گفتم ایران را دوست داری؟ گفت: آره. اینجا آرامی است و دختر‌ها می‌توانند مکتب بروند. من دوست دارم درس بخوانم.

ایستادم تا بروند. سه تایی دست همدیگر را گرفته و شادی کنان دویدند سوی مدرسه. من هم آمدم. بچه‌های اولی و مهد کودک همگی سر کلاس رفته بودند. محبوبه روی حیاط نشسته بود و با دوستش داشت چندتا کتاب داستان را با شور و شوق ورق می‌زدند. کمی عکس و فیلم گرفتم. آموزگار کلاس اول داشت درس حلزون را می‌داد، صدای یکی از دختر‌ها بلند شد که می‌گفت ما نباید حلزون را بخوریم، بد مزه است... خنده ام گرفت و از کلاس شان دور شدم، اما همچنان داشتم به محبوبه و محجوبه و دیگر لعل‌های بدخشان فکر می‌کردم که با آمدن طالبان پشت در‌های مدرسه مانده اند و چشمان عسلی شان پر از آه و اشک و حسرت درس خواندن است.

منبع: صفحه اینستاگرام مدرسه فرهنگ

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->